به ظاهر خوب

ساخت وبلاگ
آسمون این شهر رو دوست دارم اما امان از آدماش... امان....

به ظاهر خوب...
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 11:15

دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ فردا صبح دارم از این شهر میرم...میخوام برم به یکی از روستاهای اطراف لاهیجان...میخوام برم پیش مادربزرگم...نه بخاطر اینکه اونو از تنهایی در بیارم...نه اشتباه نکنید من انقدر هم ادم خوبی نیستم....میخوام برم چون میخوام تنها باشم ...اونجا جایی که ریشه هام شکل گرفتن...مامانم...خاله هام...دایی هام اونجا بزرگ شدن..اونجا شکل گرفتن...اون ها اونجا تبدیل شدن به قهرمان های زندگی من... میخوام به اندازه ی اون ها یاد بگیرم چه جوری باید این همه سختی ها رو تحمل کرد...چه جوری میشه انقدر قوی بشم که هیچ حرفی و عملی نتونه ناراحتم کنه....الان که دارم مینویسم هیچ کس نیستم ...میخوام تا مهر 98 اونجا باشم...میخوام کسی بشم برای خودم... خوب شروع کرده بودم ...از وقتی یادم میاد هیچ وقت خودم رو تا این اندازه ناچیز ندیده بودم....تابستون سال دوم دبیرستان بعد از موفقیت تو درسا تنها رفتم شمال...کنار دریای انزلی فکر کردم فکر کردم و یهوو بعد از اومدن به تهران همه چیز تغییر کرد...نمیدونم چی شده بود ...شاید یه افسردگی بعد از فهمیدن اینکه دنبال کردن اون رویاها غلطه..اشتباهه...همه تعجب کرده بودن..از خانواده تا معلم هایی که همیشه منو تشویق میکردن... اینجا بود که رسیدم به این جمله که همین جور که نباید برای آفرین ها و تحسین های دیگران تره خورد کرد نباید برای بدرفتاری ها و بد دهنی هاشون هم تره خورد کرد.... به ظاهر خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 11:15

پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۹۶ سلام...الان که دارم براتون مینویسم وسط یه بیابونی هستم نزدیک خونه امون... تو ماشین... زلزله اومده اینجا و ممکنه باز هم بیاد... مردم همه بیرونن...زلزله شدیدی بود و من تنها تو اون لحظه احساس میکردم زمین شده یه گهواره برای من...سریع رفتم کنار دیوار داخلی خونه و شروع کردم به حیغ کشیدن... خواهرم و بابا خواب بودن اونا هم انقدر زلزله شدید بود که پریدن... و اومدن بغلم کردن...بعد از قطع شدن زلزله اومدیم تو راهرو و من شروع کردم به داد زدن که خونه رو خالی کنید.... همه الان بیرونیم... تو این لحظه خواهرم سوره ی زلزال رو سرچ کرد و همه خوندیم... تو معنیش میگفت و شما اگر ذره ای بدی کرده باشید جزایش را خواهید گرفت و اگر ذره ای خوبی کرده باشید هم پاداشش را... میدونید من آدم بدی نبودم اما خیلی خوبم نبوده ام...احساس میکنم میتونستم بهتر از این باشم... واقعاا ناراحتم...دلم میخواد خدا یه فرصت دوباره بده... مامان و خاله اینا همه خدا رو شکر شمالن... من واقعا میترسم... از زیر آوار موندن میترسم... خداجون خودت کمکمون کن...میخواستم بگم دوستتون دارم... ببخشید اگر تو این مدت با حرفام اذیتتون کردم...شاید این آخرین باری که باشه که پست گذاشتم...من برم...دوستتون دارم.خداحافظ نوشته شده توسط جودی در 2:29 |  لینک ثابت   •  به ظاهر خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 1:56

جمعه یکم دی ۱۳۹۶ بعد از اون زلزله و دلهره هاش این شب یلدا پر از قدردانی از خداست که خدایا ممنونم از اینکه یه فرصت دوباره بهم دادی ...یه فرصت دوباره که دلخوشیشون رو ببینم...دوباره خنده هاشون رو ببینم...دوباره صدای مامان و بابا رو بشنوم...خداجون ممنونم ازت... این شب یلدا اولین شبی هست که اون نیست...سال های پیش بود کباب میزد برامون...با تموم دست و دلبازیش هر چی داشت برامون میاورد...کنارش چایی میخوردیم..اما نیست...امشب نیست....پیش تو...از اینکه رفته ناراحت نیستم...پیش بد کسی نیومده...به تو سپردمش خدایا... تو خدایی مگه میشه به تو بسپارم و بهش بد بگذره...فقط دلتنگشم...خدایا ببخشش اگر گناهیی کرده...خدایا به بخشندگیت قسم ببخشش...به مهربونیت قسم باهاش با مهربونی رفتار کن...خدایا ممنونم ازت به خاطر این فرصت دوباره زندگی کردن...یکی از قشنگ ترین شب های یلدا بود چون برای تک تک لحظات با هم بودن تو رو شکر کردم..به خاطر اینکه هر لحظه به این فکر میکردم که ممکن بود امشب اینطور نباشه...ممکن بود امشب پر از گریه باشه...پر از خرابی...اما اینطور نبود ...امشب فال حافظ بهم یوسف گم گشته افتاد...شکرت باباجون..دوست دارم...خداحافظ... نوشته شده توسط جودی در 0:28 |  لینک ثابت   •  به ظاهر خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 1:56

هیچ کسی برای من نیست،منم برای هیچ کسی نیستم...به همین راحتی...

 

به ظاهر خوب...
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 1:56

پنجشنبه هفتم دی ۱۳۹۶ مگه دست کشیدن از زندگی فرزنداتون چه قدر سخته که به هیچ قیمتی حتی به قیمت نابود شدن همه ی امنیتشون نمیخواید انجامش بدید؟!! مگه رها کردنشون چه قدر سخته که انقدر آزارشون میدید؟!! مگه تنها بودن چه قدر بده که تنهاشون نمیذارید؟! مگه دست کشیدن از اصالت خانوادگی چه قدر سخته که حاظر هستید بچه هاتون رو براش نابود کنید؟!مگه داشتن من چه قدر براتون دردناکه که انقدر آزارم میدید؟! سرم داد میزنید و میخواید به آرزوهای بزرگتون برسم چون باید مایه ی سربلندیتون باشم...کاش هیچ وقت مایه ی سربلندی کسی نباشم چون من نمیتونم...واقعا نمیخوام آرزوهای آدمای دیگه رو برآورده کنم ...آرزوهای من اون قدر بزرگ هستن که وقت فکر کردن به آرزوهای دیگران رو ندارم....دلم نمیخواد برای کسی باشم و کسی هم منو جز دارایی هاش حساب کنه...نمیدونم چرا! شاید چون من بی لیاقتم...من ارزش داشتن ندارم... من ارزش سرمایه گذاری ندارم...از من به شما نصیحت با آدمایی مثل من دوست نشید...روی آدمایی مثل من سرمایه گذاری نکنید...آدمای مثل من ارزش فکر کردن ندارن..ارزش برنامه ریزی ندارن...اونا خیلی خاصن...گاهی وقتا واقعا جز عوضی ترین آدمای روی زمین میشن... گاهی وقتا حرف هایی که دیگران در دلشون میگن رو بلند داد میزنن..مثلا به مامانشون میگن از من دست بردار...فکر کن بچه ات نیستنم...چیکار کنم که مادرم نباشی؟! میتونی از من بکشی؟! اگر خس به ظاهر خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 1:56

پنجشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۶

یه کسایی هستن که تو وقت آزادشون باهات حرف میزنن و به حرفات گوش میدن یه کسایی  اما وقتشون رو برات خالی میکنن که باهات حرف بزنن....میدونید دسته اولی ها قابل احترام هستن اما دست دومی ها قابل احترام و عزیزن....

نوشته شده توسط جودی در 0:22 |  لینک ثابت   • 
به ظاهر خوب...
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 1:56

مرزها هیچ وقت یهویی به وجود نیومدن همونطور که رفتن های منم هیچ وقت الکی نبوده...همیشه میگن رسیدن شیرین تر از راه رفتنه اما میدونی برای من همیشه برعکس بوده ...وقتی راه میرم کسی به من توجه نمیکنه ...فقط هر از گاهی سرک میکشن که ببینن از مسیری که انتخاب کردن (یا شایدم خودم انتخاب کردم... نمیدونم...) خارج میشم یا نه...این بی توجهی فرصت خوبیه برای اینکه آزادانه نفس بکشم ..آزادانه فکر کنم..برنامه بریزم و بخوام بهش عمل کنم... مثلا فکر میکنم واقعا میشه روزی نویسنده بشم جایزه ببرم و همه برام دست بزنن ؟!!یه صبحی میاد که من بلند بشم و برم به مردم کمک کنم؟!!  آیا امکان این وجود داره که با کسی حرف بزنم که به جای همه ی نگاه های سرزنش آمیز آدم ها به من نگاه کنه ...خوب نگاه کنه و بعدش آهسته به طوری که هیچ کس نشنوه بهم بگه واقعا دختر قوی هستی که تا همین جاشم یه تنه اومدی...چه جوری تونستی؟!!بهم بگه درکت میکنم..بهم بگه از این به بعدش رو میای با هم بریم...؟!!آخه احمق این چه سوالی هست که میپرسی....؟!کدوم آدم عاقلی دلش میخواد این همه راه رو تنها و بی کس طی کنه که من بخوام...باید یگی بیا بقیه اش رو با هم بریم....دیگه نمیذارم تنها این مسیر رو طی کنی..اما رسیدن هیچ وقت برای من این طور نبوده..رسیدن همیشه برام  پر از سرزنش بوده ..پر از سیلی های محکم ازاونایی که فکر میکنی برق از سرت که هیچ برق کل دنیا رو پرون به ظاهر خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 6 تاريخ : جمعه 24 آذر 1396 ساعت: 12:07

دل کوچولو ..دل دیونه دیگه نرو از خونه... پشیمون میشی ..پریشون میشی..نمیدونی دیونه... بیشتر از هر وقت دیگه ای دارم این جمله رو به خودم میگم و سعی میکنم هیچ وقت نذارم از خونه بیرون بره...حالم نه خوبه نه خیلی بد...یه چیزی میونه... گاهی منتظر یه اتفاق خو به ظاهر خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 9 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 17:52

رفتن آدما انقدر دردناک بود یا احساسات به تاراج رفته من ؟؟!! گاهی که غمگینی..گاهی که فکر میکنی دنیا میخواد نابودت کنه...گاهی وقتا که دلت پره...یه آدمی یهو سر و کله اش پیدا میشه... میاد..میگه بگو چی شده... با تو همدردی میکنه..اشک میریزه... و تو به خود به ظاهر خوب...ادامه مطلب
ما را در سایت به ظاهر خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2babalengdraz2017b بازدید : 28 تاريخ : شنبه 4 آذر 1396 ساعت: 17:52